باغ ۲ ۲۵ام ۵۲ بیت
ذکر مبارزت و شهادت جناب مسلم بن عوسجه عليه السلام
فراز آمد آنگه ز گفتار من
که از مسلم ثانی آرم سخن
بیت ۱
چه مسلم اسد گوهری پاک خوی
که بد عوسجه باب آن نام جوی
بیت ۲
ز شیر خدا مردی اندوخته
به دل شمع دانش بیفروخته
بیت ۳
به رزم عجم با دلیران دین
بسی کرده یاری به میدان کین
بیت ۴
برادرْش خوانده شه اولیا
روان شاد ازو خاتم انبیا
بیت ۵
چو آن پیر فرزانه در دشت جنگ
به شه دید از آن ناکسان کارتنگ
بیت ۶
نوان قامت خویشتن کرد راست
برِ شه شد و اذن پیکار خواست
بیت ۷
همی گفت کاین پیر کا فور موی
به چوگان تو سر نهاده چو گوی
بیت ۸
شِمُردَستم از زندگی سالیان
برِ شیر یزدان کمر بر میان
بیت ۹
به خدمت مرا پشت شد چنبری
رخ لاله گون گشت نیلوفری
بیت ۱۰
یکی تیر بودم کمانی شدم
توانا بدم ناتوانی شدم
بیت ۱۱
مرا نیز بشمار ازین رفتگان
بپیوند بر این به خون خفتگان
بیت ۱۲
شهنشه چو بشنید گفتار مرد
دو چشم خدا بین پر از آب کرد
بیت ۱۳
بگفت ای مرا مانده در روزگار
ز یاران شیر خدا یادگار
بیت ۱۴
بُرو کردگار از تو خوشنود باد
پیمبر زکردار تو باد شاد
بیت ۱۵
روان شد به میدان سرافرازِ پیر
پَرندی به دست و سمندی به زیر
بیت ۱۶
سمندش سپهر و پَرندش هلال
ز خورشید رخشان تر او را جمال
بیت ۱۷
چو روشن شد از روی او دشت کین
به مردی بن نیزه زد بر زمین
بیت ۱۸
خروشید کای کینه گستر سپاه
که گشتید گِرد اندرین رزمگاه
بیت ۱۹
تفو بر بد اندیش رأی شما
بَدا مزد دیگر سرای شما
بیت ۲۰
منم آنکه مسلم بود نام من
سرِ سرکشان در خم خام من
بیت ۲۱
به نیرو روانگاه شیران منم
به هر جنگ پشت دليران منم
بیت ۲۲
جهان گر پر از آب و آذر شود
وگر پهنهها پر ز لشکر شود
بیت ۲۳
اگر تیر بارد ز بارنده ابر
جهان یکسر آید کُنام هژبر
بیت ۲۴
مرا هیچ از آن در دل اندیشه نیست
که اندیشه مر مرد را پیشه نیست
بیت ۲۵
اگر نامداریست در این سپاه
بتازد تکاور به آوردگاه
بیت ۲۶
برون شد ز لشکر یکی زشت مرد
بر افکنده در بر سلیح نبرد
بیت ۲۷
تو گفتی یکی آهنین کوه بود
و یا زشت عفریت بستوه بود
بیت ۲۸
سبك حمله آورد بر مرد پیر
که اندازد از پشت اسبش به زیر
بیت ۲۹
سرافرازِ حق را نیایش گرفت
نبی و علی را ستایش گرفت
بیت ۳۰
بکَند آن بن نیزه از روی خاك
بدو بر يكي نعره زد خشمناك
بیت ۳۱
پس آنگه چنان زد به پهلوی او
سنان را که بگذشت زان سوی او
بیت ۳۲
فغان از سپاهِ عمر گشت راست
ز یاران شه بانگ تكبير خاست
بیت ۳۳
اجل گشتهی دیگر آمد به جنگ
بدان نیزه کُشتش يل تيز چنگ
بیت ۳۴
بدین سان همی با سَنان رزم کرد
که تا از سپه کُشت پنجاه مرد
بیت ۳۵
ز آسیب آن نیزهی شصت باز
دگر کس به رزمش نشد اسب تاز
بیت ۳۶
نیامد چو مردی سوی رزمگاه
سرافراز شد حمله ور بر سپاه
بیت ۳۷
بسی کشت و بسیار زخم دُرشت
بدید و به دشمن نیاورد پشت
بیت ۳۸
سر انجام لشکر بدو تاختند
ز زین بر زمینش بینداختند
بیت ۳۹
چو از زین بیفتاد لب باز کرد
شهنشاه را زی خود آواز کرد
بیت ۴۰
خداوند دین با دلی ناشکیب
بیامد به بالين او با حبیب
بیت ۴۱
هنوزش روان بود در تن که شاه
بیامد به بالینْش در رزمگاه
بیت ۴۲
جهان بینِ خود پیر بنمود باز
به دیدار آن خسرو سرفراز
بیت ۴۳
بگفت ای مهین شهریار زَمَن
وفا کردم آیا به عهد تو من؟
بیت ۴۴
شهش گفت کای گنج صدق و صفا
عجب عهد خود را نمودی وفا
بیت ۴۵
به پاداش نیکی خداى بزرگ
تو را بهر سازد عطاى بزرگ
بیت ۴۶
حبیب مظاهر به مسلم سرود
از آن پس که با شاه گفت و شنود
بیت ۴۷
که هر چند بعد از تو پایندگی
نبینم سر آید مرا زندگی
بیت ۴۸
ولیکن ز من هر چه خواهی بخواه
که فرمان پذیر آیمت نزد شاه
بیت ۴۹
بدو گفت مسلم که ای نامدار
مکِش دست از دامن شهریار
بیت ۵۰
همین است این آرزوی من است
که خدمت بدین شاه خوی من است
بیت ۵۱
بگفت این و جان را به جانان سپرد
به خلد برین زین جهان رخت برد
بیت ۵۲
نظرات پژوهشی ۰
هنوز نظری ثبت نشده است