باغ ۲ ۴۰ام ۳۶ بیت
در ذکر مبارزت و شهادت جناب غارب غلام تُرك حضرت سید الساجدین (ع)
پس از آن دو نوبت به غارب رسید
که بودش دل شیر و دیدار شید
بیت ۱
زترکان نسب داشت آن راد مرد
یکی بنده بود از شهنشاهِ فرد
بیت ۲
کتاب خدا را به خوش تر سرود
ز بَر خواندی آنسان که شایسته بود
بیت ۳
ببخشیده بودش شهنشاه دین
به فرزند خود سیّدالساجدين
بیت ۴
چو دید آن گزین بنده از کوفیان
همی بر سپاهِ شه آمد زیان
بیت ۵
بگفتا به شه کای خداوندگار
مرا بخش دستوریِ کارزار
بیت ۶
خداوند گفتا بدو کای غلام
یکی زی سرا پرده بردار گام
بیت ۷
اجازت ز فرزند من باز جوی
که هستی کنون بندهی خاص اوی
بیت ۸
روان گشت آن مرد فرخنده کیش
به سوی خداوند بیمار خویش
بیت ۹
بزد شاه را بوسه بر دست و پای
بدو گفت کای داور رهنمای
بیت ۱۰
مرا شاه فرمود کآیم کنون
به سوی تو با دیدهی پر ز خون
بیت ۱۱
بخواهم ز تو رخصت کارزار
که جان را کنم در ره شه نثار
بیت ۱۲
شه ناتوان سوی او بنگریست
همی بر وفاداری او گریست
بیت ۱۳
بدو گفت آزادی ای سرفراز
به میدان چو آزاد مردان بتاز
بیت ۱۴
برو رخصت از پردگیها بخواه
وزان پس بچَم سوی آوردگاه
بیت ۱۵
غلام این چو بشنید سوی حرم
روان گشت افسرده و دل دژَم
بیت ۱۶
چو آمد به نزديك پرده سرای
بکِش کرده دست ایستاده به پای
بیت ۱۷
بگفتا که ای بانوان حجاز
زمان نبَرد من آمد فراز
بیت ۱۸
ببخشید اگر آمد از من گناه
به جان و سر شاه گیتی پناه
بیت ۱۹
زگفتار آن بندهی با وفا
خروش آمد از عترت مصطفی
بیت ۲۰
سپس یافت دستوری از بانوان
به سوی شهنشاهِ دین شد روان
بیت ۲۱
به زاری ز شه اذن میدان گرفت
ره جنگ چون راد مردان گرفت
بیت ۲۲
بیازید خندان لب و شاد خوار
به مردانگی دشنهی آب دار
بیت ۲۳
بسی خواجگان را ستایش نمود
پس آنگه به پیکار بازو گشود
بیت ۲۴
چو آگاه شد سیّد السّاجدین
كه او جنگ جويد به ميدان كين
بیت ۲۵
بفرمود تا دامن بارگاه
بیفراشتند از بر چشم شاه
بیت ۲۶
که بیند به پیکار فرّخ غلام
همان جان سپردن به راه امام
بیت ۲۷
چو دید آن دلیرانه پیکار او
همان دست و تیغ تن او بار او
بیت ۲۸
همی کرد از آن تیغ بازی شگفت
بدو هر زمان آفرین درگرفت
بیت ۲۹
سر افراز غارب چو با کوفیان
در آویخت چون شرزه شیرِ ژیان
بیت ۳۰
بسی کرد کوشش بس افکند مرد
به گردون برآورد بس تیره گرد
بیت ۳۱
چو فرجام او بود جان باختن
به گلزار خلد برین تاختن
بیت ۳۲
در افتاد از پا به تیغ سپاه
به بالین او بارگی تاخت شاه
بیت ۳۳
سرش بر گرفت و به زانو نهاد
فروزنده رخ بر رخ او نهاد
بیت ۳۴
جهان بین به شه بر گشود آن غلام
بی اندازه دادش درود و سلام
بیت ۳۵
سپس شادمان جان به جانان سپرد
به خرم جنان زین جهان رخت برد
بیت ۳۶
نظرات پژوهشی ۰
هنوز نظری ثبت نشده است