باغ ۲ ۴ام ۳۱ بیت

حمله کردن لشکر مخالف به لشکرگاه امام (ع) و به درك رفتن چند نفر بی حیا به نفرین آن حضرت

برفتند لشکر به فرمان اوی
سوی لشکر شاه از چار سوی
بیت ۱
چو رفتند چون سیل با خشم و كين
به نزديك آن كُنده‌ی آتشین
بیت ۲
بدیدند آن آتش آنجا به جای
ستادند مردان ناپاک رای
بیت ۳
ز لشکرگه آمد برون بوجویر
به زیرش یکی باره‌ی گرم سیر
بیت ۴
خروشید و گفتا به شاه زَمَن
بدینگونه آن زاده‌ی اهرمن
بیت ۵
که ای پور حیدر شهِ پاکزاد
به سوزنده آتش تو را مژده باد
بیت ۶
شنید این چو زو شاهِ دنیا و دین
بنالید نزد جهان آفرین
بیت ۷
که یارب به آتش بسوزان تنش
هم اکنون بزن شعله در خرمنش
بیت ۸
به اعجاز سبط شه انبیا
ابا بارگی دشمنِ بی حیا
بیت ۹
در آن کُند‌ه‌ی پر ز آتش فتاد
روان را به دیو فُسون پیشه داد
بیت ۱۰
پس از او تمیم حصین پلید
برون شد ز لشکر خروشی کشید
بیت ۱۱
که ای زاد‌ه‌ی سیّد کائنات
به حسرت نگه کن به آب فرات
بیت ۱۲
که چون سینه‌ی ماهی و پشت مار
زند موج اندر دل رود بار
بیت ۱۳
شهنشاه گفت ای خدای جهان
به دوزخ لبِ تشنه او را رسان
بیت ۱۴
همانگاه از تشنگی بد نژاد
بر آورد فریاد و از زین فتاد
بیت ۱۵
سپردش چمان چرم در زیر نعل
ز خونش سُم و نعل او گشت لعل
بیت ۱۶
از آنجا سوی آتش تیز تفت
ز پیکر روانِ بداندیش رفت
بیت ۱۷
بلی هر که شد کینه جو با خدا
همین باشد آن بَد گهر را سزا
بیت ۱۸
پس آنگاه اهریمنی بدنژاد
ز لشکر جدا گشت و آواز داد
بیت ۱۹
که ای پور حیدر شهِ نامجوی
تو را از نبی چیست حرمت بگوی
بیت ۲۰
که ما را نباشد از آن بهر‌ه‌ای
تو زان بهره اندر جهان شهر‌ه‌ای
بیت ۲۱
بدو شاه دین گفت کای بد سرشت
که هرگز نبینی تو روی بهشت
بیت ۲۲
مرا کرده یزدان به گیتی امام
بود مادرم دخت خیر الانام
بیت ۲۳
از آن پس بفرمود شاه جهان
که ای آگه از آشکار و نهان
بیت ۲۴
بکش خوار این دیوِ ناپاك را
بكن پاك از شومیَش خاک را
بیت ۲۵
ز پیشِ صف آن کافر زشت خوی
به بیغوله‌ای اندر آورد روی
بیت ۲۶
فرود آمد از اسب و بند اِزار
گشود از پی حاجت آن نابکار
بیت ۲۷
همان دم یکی کژدم آمد پدید
بزد نیش و حَمدانِ او را گزید
بیت ۲۸
چو شد زهر کژدم بدو کارگر
روانش روان شد به سوی سقر
بیت ۲۹
پلیدی چو او در پلیدی بمرد
هر آنکس که بُد روزی از آن بخورد
بیت ۳۰
بلی بود چون گوهر او پلید
پلیدیش آخر سوی خود کشید
بیت ۳۱

نظرات پژوهشی ۰

هنوز نظری ثبت نشده است