باغ ۲ ۳ام ۳۷ بیت
در برآمدن آفتاب روز غم اندوزِ عاشورا و صف آرایی هر دو لشکر در برابر یکدیگر گوید
سپیده چو زین چرخ پیروز گون
عیان گشت خور چون یکی طشت خون
بیت ۱
ستاره چو خون ریخت از دیده چَرخ
جهان را همه خون فلك داد بَرخ
بیت ۲
ز نو دست صبّاغِ این کهنه دَن
که او را بود پیشه دستان و فن
بیت ۳
در آن روز آهنگ نيرنگ كرد
ز خون گرتهی خاك را رنگ كرد
بیت ۴
هوا گشت بر گونهی آذر رُخَش
زمین شد به کردار کانِ بَدَخش
بیت ۵
سپاه خدا سجده پرداختند
یکی نامور انجمن ساختند
بیت ۶
بر ایشان یکی خطبه بر خواند شاه
که ای نامداران ناورد خواه
بیت ۷
به رزم اندرین روز پای آورید
همان امر یزدان به جای آورید
بیت ۸
گواهی دهم کشته گردید زار
شما اندرین روز و این کارزار
بیت ۹
نماند به جز سيّد السّاجدين
که باشد پس از من مرا جانشین
بیت ۱۰
بگفتند یاران فرّخ تبار
که هستیم بر عهد خود استوار
بیت ۱۱
ز چرخِ برین جبرئیل امین
بزد بانگ بر لشکر شاه دین
بیت ۱۲
که ای لشکر پاک پروردگار
بیایید بر بادگیها سوار
بیت ۱۳
بلی آن سپه جیش یزدان بُدند
که از مردنِ خویش شادان بُدند
بیت ۱۴
ز گردنده گردون چو شه را به گوش
رسید از خجسته سروش این خروش
بیت ۱۵
به حکم خداوند جان آفرین
بیاراست لشکر به میدان کین
بیت ۱۶
سی و دو سر افراز جنگی سوار
پیاده چهل مرد خنجر گزار
بیت ۱۷
همین بود یاران فرخنده شاه
دریغا از آن خسرو کم سپاه
بیت ۱۸
شهنشه چو زینت به لشکر بداد
علَم را بدست برادر بداد
بیت ۱۹
ابر میمنه رایتی بر فراشت
زهیرِ سرافراز را برگماشت
بیت ۲۰
ابر میسره بود با فرّ و زیب
خردمند پور مظاهر حبیب
بیت ۲۱
خود آن دادگر داورِ رهنمای
چو ایمان به قلب سپه کرد جای
بیت ۲۲
وزان پس یکی آتش افروختند
همان هیزم کَنده را سوختند
بیت ۲۳
پر آتش شد آن کَنده بر جای آب
که دشمن نیارد به خرگه شتاب
بیت ۲۴
وزان سوی سالارِ تاريك تن
بیاراست لشکرگه خویشتن
بیت ۲۵
ز دروازهی کوفه تا کربلا
دِرفشِ سپه گشت پرچم گشا
بیت ۲۶
ستاده به سر غین کوس و بنه
کجا عمر حجاج در میمنه
بیت ۲۷
گزین کرد بِن سعد تا رای تنا
ابر میسره شمر ذي الجوشنا
بیت ۲۸
دِرفش سپه را همان بد نژاد
به دست وریدِ غلامش بداد
بیت ۲۹
سواران که بودند با تیغ و خود
سپهدارشان عروهی فیس بود
بیت ۳۰
پیاده سپه را شبث بود سر
که نفرین یزدان بدان بَد گهر
بیت ۳۱
در آن دشت بیننده تا کردگار
پس و پشت هم بود ترك و سوار
بیت ۳۲
همه بد گهر زادهی تیره هوش
سپردار و خنجر زن و دِرع پوش
بیت ۳۳
ز موجِ سوارانِ زریّنه زین
چو دریای سیماب جنبان زمین
بیت ۳۴
بلا راست گفتی یکی میغ بود
که باران او نیزه و تیغ بود
بیت ۳۵
چو آراست کار سران سپاه
چنین گفت بِن سعد بی فرّ و جاه
بیت ۳۶
که ای لشکر کوفه جنگ آوريد
به سالار دین كار تنگ آورید
بیت ۳۷
نظرات پژوهشی ۱