باغ ۲ ۷ام ۲۹ بیت
گفت و گوی امام علیه السلام با عمر بن سعد عليهما العنة و به هم زدن هر دو لشکر و شهادت پنجاه نفر از یاران امام در آن جنگ
چو لختی به ایشان چنین راز راند
عمر زادهی سعد را پیش خواند
بیت ۱
نپَذرفت بدخواه فرمان شاه
بگفتند با او سران سپاه
بیت ۲
برو تا ببینیم بر چیست کار
چه خواهد ز تو شاه يثرب ديار
بیت ۳
به ناچار دژخیمِ بدخو عمر
روان شد برِ سبطِ خيرالبشر
بیت ۴
بدو شاه فرمود کای نابکار
بداندیش و بدخواهِ پرودگار
بیت ۵
مرا رشته عمر خواهی تو طی
که ابن زیادت دهد ملك رى
بیت ۶
به پروردگار سپهر و زمین
به دل آرزویی ندارم جز این
بیت ۷
که از تیغ بدخواه بی سر شوم
فدای ره پاك داور شوم
بیت ۸
چو کُشتی مرا بینم ای نابکار
بسی نگذرانی که در کوفه زار
بیت ۹
بیفتد سر بی خرد از تنت
به دوزخ شود یار اهریمنت
بیت ۱۰
به پیکر زنندت همی بی درنگ
به بازیچه اطفال خاشاك و سنگ
بیت ۱۱
جهان تا جهان است نفرین تو راست
به دیگر سرا دوزخ آیین تو راست
بیت ۱۲
از آن پس عُمَر رفت از رزمگاه
شهنشه هم آمد به سوی سپاه
بیت ۱۳
به لشکر چو برگشت آن کینه خواه
مرا گفت باشید یکسر گواه
بیت ۱۴
برِ پور مرجانه كاوّل خدنگ
فكندم سوی شاه من بی درنگ
بیت ۱۵
بگفت این و بگشاد تیری ز شست
سوی خرگهِ شاه بالا و پست
بیت ۱۶
سپه کاین بدیدند زان تیره بخت
یکی تیر باران نمودند سخت
بیت ۱۷
تو گفتی خروشنده ابری چو قیر
بیامد ببارید باران تیر
بیت ۱۸
خروش زه چرخ از آن پهن دشت
ز نُه بارهی چرخِ گردان گذشت
بیت ۱۹
سپاه شهِ دین هم از بهر جنگ
به ميدان نهادند رخ بی درنگ
بیت ۲۰
ز دو رویه لشکر در آن کارزار
نمودند بر یکدگر کار زار
بیت ۲۱
همی تیغ راندند بر تَركِ هم
همی دم دمیدند در کا و دَم
بیت ۲۲
ز نعل سَبُك پويه اسبِ نبرد
زمین بر سپهر اندرون شد چو گَرد
بیت ۲۳
ز زخم گران گرزهی آهنین
خم افتاد بر یال کا و زمین
بیت ۲۴
ز یاران اسلام پنجاه مرد
ز پای اندر افتاد در آن نبرد
بیت ۲۵
کسی نیز از آن رزم رخ بر نَگاشت
که بر تن ز بدخواه زخمی نَداشت
بیت ۲۶
هم از لشکر کوفه بسیار تن
روان شد به مهمانی اهرمن
بیت ۲۷
چو از روز يك لخت آمد به پای
ز دو رویه مردان رزم آزمای
بیت ۲۸
پر از خون بر و چنگ و رخسار و موی
سوی مرکز خود نهادند روی
بیت ۲۹
نظرات پژوهشی ۰
هنوز نظری ثبت نشده است