باغ ۲ ۱۹ام ۴۴ بیت

در بیان مبارزت وَهَب بن عبدالله کَلبی و مکالمات مادرش با او

چو کار بُریر اندر آمد به بُن
ز رزم وهب باز رانم سَخُن
بیت ۱
کدامین وَهَب پر دلی نامدار
ز تازی بزرگان آن روزگار
بیت ۲
مسیحی دمی احمدی مذهبی
سهی قد سمن چهره نوشین لبی
بیت ۳
گذشته ز تثليث اَقنوم و خاج
به تارَك ز توحيد بنهاده تاج
بیت ۴
به کابینْش یک زن چو سروِ بلند
گذشته ز دامادیَش روز چند
بیت ۵
یکی مام پیرش قمر نام بود
که زهرا بدو شاد و پدرام بود
بیت ۶
چو آن زن در آن روزِ پرخاش و جنگ
ز خون پهنه را دید بیجاده رنگ
بیت ۷
بزد دست و برکَند کافور موی
به زیبا جوان خود آورد روی
بیت ۸
بدو گفت کای سرو بستان من
بسی شیر خوردی زپستان من
بیت ۹
چو خواهی کِت آن شیر گردد حلال
نماند مرا از تو در دل ملال
بیت ۱۰
ابر چَرمه بر كن يكي تنگ را
به تن بر فِكَن جوشن جنگ را
بیت ۱۱
بيفزا ز بازو بجنبان سَنان
ز رزم سواران مپیچان عِنان
بیت ۱۲
همانا درین دشت مردِ تو نیست
کسی کو بجوید نبردِ تو نیست
بیت ۱۳
سواری برای چه آموختی؟
برای چه این مردی اندوختی؟
بیت ۱۴
اگر چند کام دل خویشتن
ندیدستی از روزگار کُهَن
بیت ۱۵
وگر چند بر مرگ تو نو عروس
بسی خورد خواهد دریغ و فسوس
بیت ۱۶
وگر چند پیرانه سر مادرت
به زاری شود مویه گر بر سرت
بیت ۱۷
ولیکن چه چاره که دارای دین
غریب است و بی کس به میدان کین
بیت ۱۸
درین گیتی از مهر زن رو گسل
در آن گیتی از خود ببین کام دل
بیت ۱۹
ببخشا به شه زندگانیت را
سر آور زمان جوانیت را
بیت ۲۰
چو پیران در این دشت جان باختند
به مینو درون شادمان تاختند
بیت ۲۱
جوانان چرا پیش پیکان و تیغ
نمایند از جان فشانی دریغ؟
بیت ۲۲
دمی کارِ مادر به کام آوری
که پیکار جویی و نام آوری
بیت ۲۳
دمی از تو شادان شوَم ای پسر
که در خون شود پیکرت غوطه ور
بیت ۲۴
تو خواهی که خویشان و یارانِ شاه
همه کشته گردند در رزمگاه
بیت ۲۵
وزان پس در آیی به میدان جنگ
که بر شه شود يك تنه كار تنگ
بیت ۲۶
مرا پیش بانوی روز شمار
مکن شرمسار ای نبرده سوار
بیت ۲۷
ز مادر چو بشنید این نوجوان
بدو گفت کای مادر مهربان
بیت ۲۸
مرا هر چه فرمان دهی آن کنم
کنون برخیِ شه سر و جان کنم
بیت ۲۹
چو با شاه دین رهنورد آمدم
درین دشت بهر نبرد آمدم
بیت ۳۰
ببینی تو امروز رزمی ز من
که گردد هراسنده زان اهرمن
بیت ۳۱
من از رزم دشمن نیم ترسناك
هم از جان شیرین مرا نیست باك
بیت ۳۲
ولیکن بدین کام نادیده زن
دلم سوزد ای مهربان مام من
بیت ۳۳
زنی بی پرستار و آواره است
دژم دل، سیه روز و بیچاره است
بیت ۳۴
بهل تا روم یک زمان سوی او
ببینم دم واپسین روی او
بیت ۳۵
دمی سیر بینیم دیدار هم
نيوشيم يك لحظه گفتار هم
بیت ۳۶
وهب را چنین گفت مام نوان
که ای باهنر جفت پور جوان
بیت ۳۷
به بدرود او پوی و هشیار باش
ازو خویشتن را نگهدار باش
بیت ۳۸
که شیرین زبانند یکسر زنان
نتابند مردان از ایشان عِنان
بیت ۳۹
مخور زو فریب ای پسر زینهار
تو را بر نگرداند از کارزار
بیت ۴۰
پسر گفت کای مادر آسوده باش
مکن بیش ازین ناله‌ی دلخراش
بیت ۴۱
مرا برده عشق حسینی ز دست
نگردم به مهر زنان پای بست
بیت ۴۲
ز بدرود اویم نباشد زیان
به سوی تو آیم کمر بر میان
بیت ۴۳
بگفت این و زی پرده‌ی نو عروس
روان گشت داماد با صد فسوس
بیت ۴۴

نظرات پژوهشی ۰

هنوز نظری ثبت نشده است