باغ ۲ ۶۵ام ۳۰ بیت

ذکر شهادت شاهزاده احمد بن حسن علیهما سلام اللّه

که شهزاده‌ای راد و هشیار بود
به دین و به دانش پدر وار بود
بیت ۱
ده و شش گذشته بدو سالیان
پی خدمتِ عم کمر بر میان
بیت ۲
پس از مرگ قاسم به نزدیک شاه
بیامد بگفت ای شه دین پناه
بیت ۳
مرا هم بده رخصت کارزار
کزین نابکاران بر آرَم دَمار
بیت ۴
به پایت فشانم سر و جان خویش
بپیوندم آنگه به یاران خویش
بیت ۵
شهنشه بدو گفت از من مخواه
که بفرستمت سوی رزمگاه
بیت ۶
تو از رفتگان یادگارِ منی
شکیبِ دل بی قرار منی
بیت ۷
برِ شاه بس لابه بسیار کرد
که راضیش بر اذن پیکار کرد
بیت ۸
نخستین جوان رفت سوی حرم
پس آنگه به میدان کین زد علَم
بیت ۹
رجز خواند و بر دشمنان حمله کرد
در آن حمله افکند هشتاد مرد
بیت ۱۰
از آن پس همی‌خواست کز رزم گاه
بیاید ببوسد سُمِ اسب شاه
بیت ۱۱
گرفتند گِردش سواران جنگ
گشادند بازو به تیغ و خدنگ
بیت ۱۲
جوان بار دیگر بدیشان بتاخت
سبک دست و تیغ دلیری فراخت
بیت ۱۳
همی بر خروشید و زد بر سپاه
چو سوزنده آتش که افتد به کاه
بیت ۱۴
ز هم رشته‌ی عمر مردان گسیخت
به خون برادر بسی خون بریخت
بیت ۱۵
نه بیم از سَنانِ سوارانْش بود
نه باکی ز خنجر گذارانْش بود
بیت ۱۶
به شمشیر از آن فرقه‌ی نابکار
بیفکند پنجاه تنِ نامدار
بیت ۱۷
بیامد بَرِ عمّ فرخنده نام
بدو گفت کای سبط خیرالانام
بیت ۱۸
مرا تشنگی برده از کار سخت
بدان سان که لَرزم چو شاخ درخت
بیت ۱۹
رسد گر یکی قطره آبم به کام
سپه را به هم درنَوَردَم تمام
بیت ۲۰
شهنشه به رویش همی بنگریست
نبودش چو آبی چو باران گریست
بیت ۲۱
بدو گفت از تشنه کامی شکیب
بِوَرز و نگهدار پا در رکیب
بیت ۲۲
برو سوی میدان که شویِ بتول
دهد آبت از چشمه سار رسول
بیت ۲۳
ببوسید فرّخ جوان دست شاه
دگرباره آمد سوی رزمگاه
بیت ۲۴
بزد خویش را بر سپاهِ کَشَن
بیفکند زان گمرهان شصت تن
بیت ۲۵
ز بس بر تنَش زخم کاری رسید
نگون ز اْسب شد از جهان پا کشید
بیت ۲۶
شهنشاه زی پهنه یکران براند
بسی کُشت و آن کُشته را بر نشاند
بیت ۲۷
بیاورد و بِنْهاد در خیمه‌گاه
دریغ از چنان نامور پور شاه
بیت ۲۸
جوانان بسی کُشتی ای روزگار
به رخ هر یکی چون شکفته بهار
بیت ۲۹
خردمند آن کز تو برتافت روی
به دل نامَدش از تو ایچ آرزوی
بیت ۳۰

نظرات پژوهشی ۰

هنوز نظری ثبت نشده است