باغ ۲ ۸۰ام ۶۴ بیت
در بیان گرفتن لشکر مخالف به فرمان عمر سعد گرد حضرت عبّاس علیه السّلام را و افتادن دست راست آن جناب در این جنگ
هم ایدون بَرَد آب از بهر شاه
جهان گشت درپیش چشمش سیاه
بیت ۱
خروشید و با مردمِ خویش گفت
که هان ای سواران با یال و سُفت
بیت ۲
مر این نامورْ پور شیر خداست
به میدانِ کین همچو ابرِ بلاست
بیت ۳
ندارد به دل بیم هیچ این جناب
ز کهسارْ آتش، ز دریای آب
بیت ۴
روانِ خداوندِ تیغ دو سر
نهان است در جسم این نامور
بیت ۵
چو سوزنده آتش یکی مَشکِ آب
ربود است و زی خیمه دارد شتاب
بیت ۶
ز آب ار کند تر لبِ خشک شاه
تنی زنده نگْذارد از این سپاه
بیت ۷
بتازید یکسر به میدان او
بدو حمله آرید از چار سو
بیت ۸
یکی تیرباران نمایید سخت
بدوزید بر پیکَرَش نرک و رخت
بیت ۹
مگر خون و آبش بریزد به خاک
شود شاهش از مرگ او سینه چاک
بیت ۱۰
به امر بَد اختر سراسرْ سپاه
به جنبش درآمد چو ابر سیاه
بیت ۱۱
به میدان نهادند رخ فوج فوج
تو گفتی که دریا درآمد به موج
بیت ۱۲
هوا پر شد از بانگ کوس و به تیر
شد از گَردْ چهرِ جهان همچو قیر
بیت ۱۳
سپهدار را در میان یکسره
گرفتند چون نقطه را دایره
بیت ۱۴
گروهی به تیر و گروهی به تیغ
گروهی به پیچان سَنان ای دریغ
بیت ۱۵
نمودند نیرو و بدان نامور
چو موران که جوشند بر شیر نر
بیت ۱۶
سپهدار چون راه را بسته دید
به خود بارش تیر پیوسته دید
بیت ۱۷
بنالید کِای پاک پروردگار
در این سخت هنگامهام باش یار
بیت ۱۸
به سر بارَدَم تیر از چارسوی
در این گرم خاکم مریز آبروی
بیت ۱۹
مر این مَشک آبی که بر دوش من
بود همچو جان اندر آغوش من
بیت ۲۰
نگهدارش از تیر اهل ستم
مکن شرمسارم ز اهل حرم
بیت ۲۱
بگفت این و زد خویش را بیتوان
بدان روبهان همچو شیر ژیان
بیت ۲۲
برآورد دست یلی ز آستین
ز بیمش بلرزید پشت زمین
بیت ۲۳
یکی رزم مردانه افکند بُن
کزو خیره شد چشم چرخ کَهُن
بیت ۲۴
ز یک زخم شمشیر آن نامدار
بیفتادی از پای اسب و سوار
بیت ۲۵
به تَرکِ بسی مرد با کبر و خود
نیاورده بُد تیغ و بازو فرود
بیت ۲۶
که از بیم او زَهره در باختی
دو اسبه اجل بر سرش تاختی
بیت ۲۷
به پیش دَمِ تیغ آن ارجمند
بُدی خودْ پولاد همچون پرند
بیت ۲۸
ز بس کُشته در دشت انبوه کرد
همه دشت چون گوههی کوه کرد
بیت ۲۹
تو گفتی که بود آن سپاه کَشَن
یکی آهنین قُلزُمی موج زن
بیت ۳۰
در آن قُلزُم اسپهبد سرفراز
نهنگِ بلا بُد دهان کرده باز
بیت ۳۱
به هر سو که با تیغ بشتافتی
کشیدی به کام آنچه دریافتی
بیت ۳۲
همی خورد تیر و همی راند تیغ
همی نعره زد همچو غرّنده میغ
بیت ۳۳
ز بس تیر بر جوشن او نشست
ز هر حلقهاش خون چو فوّاره جَست
بیت ۳۴
تنِ نامبردارِ آن بینظیر
تو گفتی عقابی است از پَرِّ تیر
بیت ۳۵
هر آن تیر کو را به پیکر خَلید
جگرگاهِ شیرِ خدا را درید
بیت ۳۶
در آن تیرباران چنان آن جناب
نگه داشت بر دوش آن مَشک آب
بیت ۳۷
به دستی زدی تیغ بر دشمنان
به دست دگر داشت محکم عِنان
بیت ۳۸
مر او را به تن هرچه زخمِ درشت
رسیدی نکردی به بدخواه پشت
بیت ۳۹
به ناگه یزید بن ورقا چو باد
بدان شیر غَژمان کمین برگشاد
بیت ۴۰
بزد تیغ و از پیکرَش دست راست
بیفکند و آه از نهادش بخواست
بیت ۴۱
یکی رُسته شاخ از درختی فکند
که سودی همی سر به چرخ بلند
بیت ۴۲
چو آن دست افتاد در کارزار
بیفتاد دست یدُالله ز کار
بیت ۴۳
چون آن آسمان یلی بر زمین
فتادش ز تیغ یمانی یمین
بیت ۴۴
همیگفت از پیکرم دست راست
گر افتاد دست چپ اکنون به جاست
بیت ۴۵
یکی دست من گر فتاد از تنم
همی تیغ با دست دیگر زنم
بیت ۴۶
هزاران گَرَم دست در تن بُدی
همه برخیِ خسرو دین شدی
بیت ۴۷
نبودم غمین لیک زانم دژم
که لب تشنه ماندند اهل حرم
بیت ۴۸
دریغا که افتاد دستم ز کار
ز روی سکینه شدم شرمسار
بیت ۴۹
دریغا پس از من در این رزمگاه
شهنشاه را نیست پشت و پناه
بیت ۵۰
بدم من یکی تیغ و در مشت او
پس از مرگ من بشکند پشت او
بیت ۵۱
چو نخلِ برومندِ من شد قلم
که بر تارَک شه فرازد عَلَم؟
بیت ۵۲
در این روز با لشکر بیشمار
چسان بیبرادر کند کارزار
بیت ۵۳
دریغا ز یاران نام آورش
نمانده به جا جز علی اکبرش
بیت ۵۴
نتابد دلش داغ آن ماه را
گرامیتر از جان بود شاه را
بیت ۵۵
مرا گر در این دشت پُر شور و شر
دریدند گرگان به سر پَنجِه بر
بیت ۵۶
به پیکار بادا خدای جهان
نگهدارِ آن یوسفِ مصرِ جان
بیت ۵۷
دریغا نگرید به سوگم تنی
به مرگم نگردد به پا شیونی
بیت ۵۸
گره کس بِنَگْشاید از جوشنم
نشوید ز خون کس تن روشنم
بیت ۵۹
نپوشد کسی پیکرم را به خاک
نسازد کفن بر تنِ چاک چاک
بیت ۶۰
دریغا که پوشیده رویان شاه
گَرَم کُشته بینند در رزمگاه
بیت ۶۱
چه آید بدان پردگی بانوان
خداشان ببخشد در این غم توان
بیت ۶۲
چو لختی چنین گفت بربست دم
به مردانگی کرد بازو علم
بیت ۶۳
به دست چپ افراخت بر آن پرند
بهشتش عنان بر به یال سمند
بیت ۶۴
نظرات پژوهشی ۰
هنوز نظری ثبت نشده است