باغ ۲ ۹۹ام ۷۳ بیت
حمله کردن شاهزاده علیاکبر بر میمنه و میسره و قلب لشکر و کشتن طارق بن شبیب بد سیَر را
نهنگی دمان برکشید از نیام
که جان دلیران کشیدی به کام
بیت ۱
بدان تیغْ شیرِ کنامِ نبرد
به لشکر چو فرّخ نیا حمله کرد
بیت ۲
سپاهی درآمد ز گرگانِ کین
به پیکار آن یوسفِ مصرِ دین
بیت ۳
سبکْ تیغِ شهزاده شد سرگرای
زمین گشت پر پیکر و دست و پای
بیت ۴
ز يك برق کاز دشنهی او بجَست
تن و جانِ صد مردِ جنگی بخَست
بیت ۵
ز بس کشته افکند در کارزار
ز خون پهنه گردید دریا کنار
بیت ۶
ز شمشیر آن شیرِ آهن تنه
شکست اندر افتاد در میمنه
بیت ۷
چو بر میمنه چیره شد نامجو
خروشان سوی میسره کرد رو
بیت ۸
بدان اَژدَها فَش که بودش به مُشت
گروهی ز مردان جنگی بکشت
بیت ۹
چو شد میسره خالی از رزمخواه
بیفکند توسن به قلب سپاه
بیت ۱۰
برآورد از جانِ بدخواه شور
ز پیکر سر جنگیان کرد دور
بیت ۱۱
یلان سپه زَهره بشکافتند
ز پیکار شهزاده رخ تافتند
بیت ۱۲
سپهدار چون دید از آنگونه کار
بپیچید بر خویش مانند مار
بیت ۱۳
ز ناپاک رایی یکی چاره جست
که گردد شکستِ سپه زو درست
بیت ۱۴
به لشکر یکی بَد گهر مرد بود
که چون ژنده پیلان به ناورد بود
بیت ۱۵
تن اوبار و خود کام و جنگی بُدی
به رزم سواران در نگی بدی
بیت ۱۶
بُدی نام او طارق بن شبیب
دل جنگجویان ازو پر نهیب
بیت ۱۷
در آن روز بودش به خرگاه جای
نِهشته بُرون سوی ناورد پای
بیت ۱۸
نوَندی فرستاد میر سپاه
سوی طارق شومِ بی آب و جاه
بیت ۱۹
چو آمد بدو گفت کای نامدار
نبینی که در پهنهی کارزار
بیت ۲۰
چه کرده است این کودک خردسال
ابا نامداران با سُفت و یال
بیت ۲۱
تنی از سواران جنگی نماند
که شمشیر بر مغفر او نراند
بیت ۲۲
یکی دیده بگشا درین پهن دشت
ببین چون ز تیغش پر از کُشته گشت
بیت ۲۳
همه لشکر از رزم سیر آمدند
دریده بَر از چنگ شير آمدند
بیت ۲۴
یکی چاره ساز ای یل رزمخواه
که مرد نبردی و پشت سپاه
بیت ۲۵
بر آشفت طارق به سالار گفت
که مانا تو را چشم دانش بخفت
بیت ۲۶
چنین گفت و گو با دلیران چرا؟
چنین سخره با شرزه شیران چرا؟
بیت ۲۷
چو من نامداری سواری دلیر
که بگریزد از حملهاش نره شیر
بیت ۲۸
ابا رزم نادیدهی خردسال
شماری هماورد و دانی همال
بیت ۲۹
من و رزم با کودکان این مباد
که از من کنند این به افسانه یاد
بیت ۳۰
عُمر گفت با وی که ای پهلوان
که چون تو ندانم تنی از گَوان
بیت ۳۱
نیایِ همین کودکِ پاک رای
علی بود شمشیر و شیرِ خدای
بیت ۳۲
نه مرحب نه حارث نه عمرو سِتُرگ
نه شیبه نه عتبه سرانِ بزرگ
بیت ۳۳
تنی زنده زیشان ز رزمش نجَست
به تیغش ز جان جمله شستند دست
بیت ۳۴
هنوز از زمینهای بطحا دیار
بجوشد نم خون چو دریا کنار
بیت ۳۵
مر این خردسال است در کارزار
پدر را ز شیر خدا یادگار
بیت ۳۶
شگفتی بسی اندرین پهن دشت
ز خردان ایشان نمودار گشت
بیت ۳۷
ز مردان جنگی نکو نیست لاف
اگر مردى اينك تو اينك مصاف
بیت ۳۸
برو تا ببینی بَر و یال او
همان حیدری تیغ و چنگال او
بیت ۳۹
اگر زنده برگشتی از رزمگاه
بخوان خویش را پهلوان سپاه
بیت ۴۰
سرش را گر آوردی ایدون به من
سرت را بَرَ افرازم از انجمن
بیت ۴۱
بخواهم که سازد تو را شهریار
ابر موصل و رقّه فرمانگزار
بیت ۴۲
ز گفتار او گشت طارق دُژَم
دو جوشن بپوشید بر روی هم
بیت ۴۳
به آهن نهان گشت پا تا به سر
سبک جَست بر بارهی راهور
بیت ۴۴
یکی تیغش اندر میان سرگرای
به دستش یکی نیزهی جان گزای
بیت ۴۵
فروزان ز کینه چو آذر گُشَسب
به پیکارِ شهزاده افکند اسب
بیت ۴۶
بغرّید کای نو رسیده سوار
ندیده نبردِ دلیران کار
بیت ۴۷
هنورت نه گاه نبرد است و جنگ
که یازی به مردم کشی تیغ و چنگ
بیت ۴۸
چه آتش بدین کش بر آفروختی
که جان دلیران بدان سوختی
بیت ۴۹
به رزم من ایدر یکی پایدار
که اینک سُرایَد تو را روزگار
بیت ۵۰
بگفت این و بی جان سَنان کرد راست
تو گفتی سَنانش یکی اژدهاست
بیت ۵۱
نبرد آزما پورِ شیر خدای
چو این دید بر زین بیَفشُرد پای
بیت ۵۲
یکی نیزه چون اژدهای کلیم
کزو جانِ فرعونیان دید بیم
بیت ۵۳
بيفکند بر نیزهی هم نبرد
به گردون برانگیخت از پهنه گرد
بیت ۵۴
بدان سان بگَشتند بر گِرد هم
که گاوِ زمین را بشد پشت خم
بیت ۵۵
دلیران لشکر در آن ترک تاز
به جای دو دیده دهان کرده باز
بیت ۵۶
به ناگاه شهزادهی ارجمند
ز کف نیزهی خود به یک سو فکند
بیت ۵۷
بیازید سر پنچهی رزم ساز
ز طارق گرفت آن سَنان دراز
بیت ۵۸
بیَفکندش از دست بر دشت جنگ
چو طارق بدید این بيازيد چنگ
بیت ۵۹
یکی تیغ بیرون کشید از قُراب
به خونریزیِ زادهی بوتراب
بیت ۶۰
چو کرد اهرمن تیغ و بازو بلند
برانگیخت شهزاده از جا سمند
بیت ۶۱
گرفت از هوا دست و تیغش به هم
به سر پنجه بازوی او داد خم
بیت ۶۲
به نیرو بیفشرد دستش چنان
که شد از بُنِ ناخنش خون روان
بیت ۶۳
بر آورد از چنگِ او تیغِ تیز
به بدخواه شد بسته راهِ ستیز
بیت ۶۴
بزد اسب و بر وی بغرّید سخت
به زیر سپر شد نهان تیرهبخت
بیت ۶۵
گزین زادهی شه خدا را ستود
بیاورد آن تیغ بر وی فرود
بیت ۶۶
ز خود و سر و سینه اندر گذشت
ز تنگ تكاور پدیدار گشت
بیت ۶۷
بیفتاد در پهنهی کارزار
دو نیمه ستور و دو پیکر سوار
بیت ۶۸
بدان کشته پس تاخت یکران جوان
شکست از پی بارهاش استخوان
بیت ۶۹
رسید از خدای جهان آفرین
پیاپی بدان دست و تیغ آفرین
بیت ۷۰
پیمبر به مینو بر افروخت روی
درود آمد از شیر یزدان بر اوی
بیت ۷۱
شه کربلا از گرانمایه پور
چو دید آن هنرمندی و فرّ و زور
بیت ۷۲
پیاپی خدای جهان را ستود
به پور جوان، آفرینها نمود
بیت ۷۳
نظرات پژوهشی ۰
هنوز نظری ثبت نشده است