باغ ۲ ۱۰۱ام ۴۴ بیت

مبارزت بكر بن غانم با شاهزاده و کشته شدنش به دست آن جناب به دعای امام علیه السلام

در آن روز در خیلِ کوفی سپاه
یکی بدگهر مرد بُد رزمخواه
بیت ۱
ز چنگال او بوی خون آمدی
بَرِ شیر نر زو زبون آمدی
بیت ۲
چو گشتی به میدانِ کین ره سپر
ز آهن دو جوشن فکندی به بر
بیت ۳
کجا بکر بن غانمش نام بود
ز خون دلیران می آشام بود
بیت ۴
در آن روز از اوّلِ آفتاب
به خیمه درون بود مست شراب
بیت ۵
نکردی ز پندار خود رایِ جنگ
همی درکشیدی می لعل رنگ
بیت ۶
عُمر خویشتن سوی او رفت گفت
که ای با هنرمندی انباز و جفت
بیت ۷
جوانی به میدان رزم آمده
که رزمش چو ایوان بزم آمده
بیت ۸
بسی پردلان را به شمشیر خَست
بسی سر بیَفکند بر خاک پست
بیت ۹
چو طارق دلیری شد از وی تباه
که بشکست کُشتنْش پشت سپاه
بیت ۱۰
دو پور و برادرْش را نیز کشت
به نیروی بازوی و زخمِ درشت
بیت ۱۱
ز بیمش سپه زَهره درباختند
ز هم رزمیش دل تهی ساختند
بیت ۱۲
ز خیمه دَرا سوی دشت نبرد
درین پهنه با وی زمانی بگرد
بیت ۱۳
مگر آوری آبِ رفته به جوی
که جز تو نبینم کسی مردِ اوی
بیت ۱۴
چو بَکر پلید از عُمر این شنفت
برآشفت و با دیوِ دژخیم گفت
بیت ۱۵
که تا چند ای مردِ حیلت سِگال
ستایش کنی از یکی خردسال
بیت ۱۶
جوانی نوآموزِ رزم‌آور است
نه خود کوهِ خارا و شیر نر است
بیت ۱۷
من ار شیر باشد به هم بشکنم
و گر کوه باشد ز جا برکَنم
بیت ۱۸
سپس شد سراپا به پولاد غرق
برآمد به زین تکاور چو برق
بیت ۱۹
سوی پهنه شد با رُخی قیرگون
چو دیوی که از دوزخ آید بُرون
بیت ۲۰
یکی ترکش آویخته پرخَدَنگ
به دستش یکی تیغ الماس رنگ
بیت ۲۱
چو آمد خروشید و گفت ای جوان
یکی سوی من باز گردان عِنان
بیت ۲۲
که ایدون براندازَمَت از سمند
بگرید به تو مادر مستمند
بیت ۲۳
چو شه دید بگماشت زی کارزار
بدید آن بَر و یال بَکر سوار
بیت ۲۴
بترسید از وی به پور جوان
روان شد به خرگاه زی بانوان
بیت ۲۵
بدیشان بفرمود کای بی‌کسان
زنانِ دل افسرده و نورسان
بیت ۲۶
یکی تیره دل مرد ناپاک خوی
به رزمِ جوانِ من آورد روی
بیت ۲۷
که دانندَش اندر صف کارزار
برابر به مردان جنگی هزار
بیت ۲۸
من ایدون بخواهم ز یزدان به درد
که گردد علی چیره بر هم نبرد
بیت ۲۹
روان از مژه اشک خونین کنید
همه بر دعای من آمین کنید
بیت ۳۰
و زان سوی سروِ گلستان دین
فروزان چراغِ شبستان دین
بیت ۳۱
خروشید بر دشمنِ نابکار
که مانا سرآمد تو را روزگار
بیت ۳۲
کاز این سان به میدان دلیر آمدی
به آورد کوشنده شیر آمدی
بیت ۳۳
هم اکنون بگرید به تو چشم ترك
شود تیز بهر تو دندان مرگ
بیت ۳۴
خروشید اهریمن از کین چو میغ
برآهیخت بر فرق او دست و تیغ
بیت ۳۵
شهنشاه زاده ندادش درنگ
گرفتش میان هوا تیغ و چنگ
بیت ۳۶
بپیچید و تیغ از کفَش دور کرد
بد اختر بپیچید بر خود ز درد
بیت ۳۷
سبک نوجوان تیغ خود برکشید
بزد بر کمربندِ مردِ پلید
بیت ۳۸
بدان سان که یکباره دو نیمه گشت
یکی نیمش افتاد بر روی دشت
بیت ۳۹
دگر نیم بر پشت زینِ هیون
همی رفت و از وی همی ریخت خون
بیت ۴۰
برون رفت باد غرور از سرش
سوی دوزخْ ابلیس شد رهبرش
بیت ۴۱
از آن زورِ بازوی و زخم درشت
سپه را بلرزید سُتْخوانِ پشت
بیت ۴۲
رخ شاه دین همچو گل بر شکُفت
به پوزش بسی آفرین خواند و گفت
بیت ۴۳
ز چشم بد ایزد نگهبانْت باد
روان پدر برخیِ جانْت باد
بیت ۴۴

نظرات پژوهشی ۰

هنوز نظری ثبت نشده است