باغ ۲ ۱۴ام ۲۸ بیت

به میدان رفتن حضرت امام و چهار خواهش فرمودن از گروه شام و نپذیرفتن مگر یکی از آن چهار را

چو در یاری شاه آن چار مرد
فتادند از پا به دشت نبرد
بیت ۱
برانگیخت توسن خداوند دین
دگر باره آمد به میدان کین
بیت ۲
بفرمود کای لشکر نابکار
همانا نترسید از کردگار
بیت ۳
مرا سوی پرخاش آهنگ نيست
به جز آشتی با شما جنگ نيست
بیت ۴
گزیدید از جنگ پیشی شما
نمودید آن تیر باران به ما
بیت ۵
دگر باره با رخت خیر الانام
کنم با شما حجت خود تمام
بیت ۶
در این دشت و این روز و این کارزار
نمایید با من یکی از سه کار
بیت ۷
نخست آنکه زیدر به شامم برید
به پور معاویه‌ام بسپرید
بیت ۸
چو با هم نشستیم و گفتیم راز
شود کوته این داستان دراز
بیت ۹
یکی گفت زان لشکر بدسِگال
که هیهات اینکار باشد محال
بیت ۱۰
تو شیرین زبانی و نیکو بیان
چو رفتی به نزد شه شامیان
بیت ۱۱
سخن را به آیین فرّخ نهی
به شیرین زبانی فریبش دهی
بیت ۱۲
چو رستی به افسون ز چنگال او
بلا از ستیز تو بر جان او
بیت ۱۳
شنید این چو فرزند خیر الانام
بفرمود کای مردم زشت نام
بیت ۱۴
گذارید تا سوى يثرب زمین
روَم با حریم رسول امین
بیت ۱۵
در آن تربت پاکِ پیغمبرا
به دادار آیم ستایش گرا
بیت ۱۶
بگفتند لشکر بدان شهریار
چو رفتی تو زیدر به یثرب دیار
بیت ۱۷
یکی فتنه در مُلک سازی پدید
که چشم کسی در زمانه ندید
بیت ۱۸
بفرمود نو باوه‌ی بوتراب
بما پس ببخشید یک جرعه آب
بیت ۱۹
کسی کاو ببرّد سر گوسفند
دهد آبش آنگه رساند گزند
بیت ۲۰
ز کافر کسی منع آب روان
نکرده است ای قوم تاری روان
بیت ۲۱
بگفتند زین آرزو رخ بتاب
که از ما نبینی تو یک جرعه آب
بیت ۲۲
مگر آنکه پیمان دارای شام
پذیری و خوانیش برخود امام
بیت ۲۳
خداوند دین گفت کاز این سه کار
چو ماند یکی نزدتان استوار
بیت ۲۴
بدین آرزویم یکی دل دهید
تنا تن به پیکار ما رو نهید
بیت ۲۵
که گردد هویدا ز نامرد مرد
چو آیند گُردان به دشت نبرد
بیت ۲۶
بگفتند آن لشکر نابکار
پذیریم این خواهش ای شهریار
بیت ۲۷
شهنشه چو این دید از آن سپاه
ز میدان بیامد به آرامگاه
بیت ۲۸

نظرات پژوهشی ۰

هنوز نظری ثبت نشده است