باغ ۲ ۵۳ام ۳۸ بیت

آمدن حضرت عباس و عون بن علی علیه‌ السلام به یاری جناب عبدالله و شهادت آن بزرگوار و بردن حضرت اباالفضل نعش او را به خدمت امام

چو این دید خورشید چرخ یلی
ابوالفضل دریای خشم علی
بیت ۱
علَم را به دست علی پور شاه
سپرد و برون تاخت زی رزمگاه
بیت ۲
به همره برادرْش عون علی
دو شیر دژآگاه غاب یلی
بیت ۳
به لشکر زدوده پرند آختند
بسی سر ز پیکر جدا ساختند
بیت ۴
به پورِ برادر رسیدند چون
بدیدندش از تیغِ دشمن زبون
بیت ۵
پراکنده کردند از او دشمنان
به یک سو کشیدندش از آن میان
بیت ۶
چو شهزاده را زخم بسیار بود
نیارست دیگر نبرد آزمود
بیت ۷
به ناگاه بدگوهری زشت خو
که فیهان بدش نام، شد سوی او
بیت ۸
به یک زخم او را فکند از هیون
بخفت آسمان دلیری به خون
بیت ۹
روان از تنش عرش پرواز گشت
به فرخنده باب خود انباز گشت
بیت ۱۰
چو عباس نام آور او را بدید
یکی آه سرد از جگر برکشید
بیت ۱۱
به فیهان برافکند اسب ستیز
سرش را بینداخت با تیغ تیز
بیت ۱۲
بد اندیش فیهان یکی پور داشت
سنان بر سپهدارِ ایمان فراشت
بیت ۱۳
بزد عون یک دستِ او را به تیغ
فکند از تنِ تیره‎اش بی دریغ
بیت ۱۴
به ترکش ابوالفضل تیغی براند
که نام و نشانش به گیتی نماند
بیت ۱۵
پس آنگاه فرّخ سپهدارِ دین
تن کشته بگرفت در پیشِ زین
بیت ۱۶
بیاورد از دشتِ آوردگاه
به افسوس بنهاد در پیش شاه
بیت ۱۷
شهنشه چو دید آن تن چاک چاک
رخ و موی آغشته با خون و خاک
بیت ۱۸
خروشید و جوشید و بگریست زار
پس آنگاه با دیده‌ی اشکبار
بیت ۱۹
تن چاک شهزاده‌ی پاک رای
بیاورد در پیش پرده سرای
بیت ۲۰
بخواباند چرخ یلی را به خاک
ز زخم تنش خون همی‌کرد پاک
بیت ۲۱
همی‌گفت زار ای جوانِ حسن
که بشکست از مرگ تو پشت من؟
بیت ۲۲
که زد تیر ضرغامِ کوشنده را؟
که خوشاند دریای جوشنده را؟
بیت ۲۳
که یال دلیریت در خون کشید؟
که بر من سیه کرد روز سپید؟
بیت ۲۴
همی بود شه مویه ساز و دژَم
که ناگه برآمد خروش از حرم
بیت ۲۵
دویدند از پرده‌ها بانوان
چو بر گِرد کوشنده شیر آهوان
بیت ۲۶
به مژگان یکی تیرش از تن کشید
یکی بر لبش لب نهاد و مکید
بیت ۲۷
برآمد یکی شیون از نینوا
که شد اهل گیتی از او پرنوا
بیت ۲۸
جوانمرد افسرده دل مادرش
همی‌گفت مویان به بالین درش
بیت ۲۹
که ای تار مویت کمندِ دلم
مسلسل دو زلف تو بندِ دلم
بیت ۳۰
که بر نوجوانیت رحمت نکرد؟
که جان مرا کرد پر داغ و درد؟
بیت ۳۱
تنی را که پرورده‌ام من چو جان؟
که در خون کشیدش به زخم گران؟
بیت ۳۲
چو رفتی ازیدر سوی باب خویش؟
گرفتی ره گلشن خلد پیش؟
بیت ۳۳
نگفتی که من مادری داشتم؟
ز خویشش چرا دور بگذاشتم؟
بیت ۳۴
همانا ندانستی ای نوجوان؟
که بی تو نماند تنم را توان؟
بیت ۳۵
همی‌گفت و زینگونه زاری نمود
به مرگ پسر سوگواری نمود
بیت ۳۶
چه بندیم دل در سرای غرور؟
که بس مام بنْشاند در سوگ پور
بیت ۳۷
پس از سوگ عبدالله بن حسن
من از سور قاسم سرایم سخن
بیت ۳۸

نظرات پژوهشی ۰

هنوز نظری ثبت نشده است