باغ ۲ ۵۸ام ۶۳ بیت
عزم رزم فرمودن شاهزاده قاسم و گفت و گوی او با عروس
چو آمدن به نزدیک پرده سرای
برآمد ز لشکر غَو کوس و نای
بیت ۱
یکی زان کَشَن لشکر آواز داد
که هان ای شهنشاه حیدر نژاد
بیت ۲
گرت هست مردی به میدان گمار
وگرنه بِچَم خود سوی کارزار
بیت ۳
چو این ویله زان کینه جو اهرمن
نیوشید دامادِ شمشیر زن
بیت ۴
رگ هاشمی، غیرت حیدری
همان گوهر و فرّ نام آوری
بیت ۵
نَهِشتَش به خرگه رَوَد ای فسوس
رها کرد از دست، دست عروس
بیت ۶
بدو گفت با نالهی دلخراش
که من رفتم اینَک تو پِدرام باش
بیت ۷
زمان وصال من آمد به پای
نبینی مرا جز به دیگر سرای
بیت ۸
اگر چه مرا دل پر از مِهر توست
دو بینندهام روشن از چهر توست
بیت ۹
همین بودم از دور گیتی هوس
که از تو نمانم جدا یک نفس
بیت ۱۰
ولیکن چه سازم که چرخ کُهَن
نگشته است یک لحظه بر میل من
بیت ۱۱
نبینی که بدخواه از شهریار
همی مرد خواهد پی کارزار
بیت ۱۲
تو نَکْ میپسندی بزرگان من
بجویند رزم سپاه کَشَن
بیت ۱۳
بمانم من وکامرانی کنم
پس از مرگشان زندگانی کنم؟
بیت ۱۴
تویی گر چه مانند جان در تنم
نکو باشد امروز جان دادنم
بیت ۱۵
دراین جا نه جای سرور من است
بود ماتمم این، نه سورِ من است
بیت ۱۶
چو رفتم ز دنیا به فردوس بر
کنم تازه آیین سور دگر
بیت ۱۷
به خلوتگهِ خلد بنشانمت
به سر بر گلاب و گل افشانمت
بیت ۱۸
نبینم به چیزی مگر روی تو
نبویم مگر سنبل موی تو
بیت ۱۹
در این روز گر جان نبازیم یار
به قرب خدایی نیابیم بار
بیت ۲۰
وصال خدا بهتر از وصل توست
شنو تا چه گویم، بیابش درست
بیت ۲۱
تو و خویشتن را در این کارزار
ببخشم به دیدار پروردگار
بیت ۲۲
روَم خویشتن سوی شمشیر و تیر
فرستم تو را سوی کوفه اسیر
بیت ۲۳
سوی کوفه با کاروان تو من
بیایم به سر، گر نیایم به تن
بیت ۲۴
کُنَم تا به غم درنماند دلت
سر خویش آویزهی محملت
بیت ۲۵
ز دنبالت ای ماه خرگاه عشق
به سر میسپارم همی راه عشق
بیت ۲۶
ز داماد ناشاد چون نو عروس
شنید این، به سر زد دو دست فسوس
بیت ۲۷
به زاری بیاویخت بر دامنش
نگه داشت بر جای از رفتنش
بیت ۲۸
بگفت ای سرافرازْ جفتِ جوان
مساز از جدایی مرا خسته جان
بیت ۲۹
نه اینست در مِهر و آیین خوی
که رخ نانموده بپوشند روی
بیت ۳۰
پسر عم به تیغ غمم خون مریز
سوی تیر و شمشیر مشتاب تیز
بیت ۳۱
بگفتم مگر غمگسارم تویی
پناه از بَدِ روزگارم تویی
بیت ۳۲
بگویم تو را گر غمی دارَمی
همه راز دل با تو بگذارمی
بیت ۳۳
ز بی مهری تو نبُد باورم
که بر غم فزایی غم دیگرم
بیت ۳۴
پدر دست من زان به دستت سپرد
که دشمن نیارد به من دستبرد
بیت ۳۵
چو باشد ز تو سایهای بر سرم
بماند به جا پاره و چادَرَم
بیت ۳۶
تو از چه ز من روی بر گاشتی؟
چنین بی کس و خوار بگذاشتی؟
بیت ۳۷
مرا میگذاری دراین دامگاه
که خود در جنان سازی آرامگاه
بیت ۳۸
ز آزادگان این سزاوار نیست
سزاوارِ یارِ وفادار نیست
بیت ۳۹
چو بشنید شهزاده گفتارِ جفت
دمی زار بگریست، وآنگاه گفت
بیت ۴۰
که ای از غمت سوخته جان من
ازین بیش بر جانم آتش مزن
بیت ۴۱
مده راه بر خویش از غم نهیب
بخواه از خداوندِ کیهان شکیب
بیت ۴۲
ازین رزم جستن مرا چاره نیست
ز دشمن دگر تاب بیغاره نیست
بیت ۴۳
پدر چون به دست منَت داد دست
به مِهر شهادت به من عقد بست
بیت ۴۴
کنون میروم تا که گردم شهید
به توفیق یزدان و بخت سعید
بیت ۴۵
دمی دیگرم روی و مو غرق خون
ببینی به خاک اوفتاده نگون
بیت ۴۶
ندانم از آن پس چه پیش آوری
شکیبا شوی یا که غم پروری؟
بیت ۴۷
ز گفتِ جوان جفت بگریست زار
به وی گفت با دیدهی اشکبار
بیت ۴۸
اگر جُست خواهی تو ناچار جنگ
زخون گرددت روی و مو لاله رنگ
بیت ۴۹
به تو تا بمانم بمویم همی
دو رخ را به خونابه شویم همی
بیت ۵۰
نرانم مگر نام تو بر زبان
نمانم مگر با غمت شادمان
بیت ۵۱
در این گیتی اینم ز سوگ تو کار
بفرما چو آیم به روز شمار
بیت ۵۲
چو باشد نشان بهر بشناختن
مرا از تو در آن بزرگ انجمن
بیت ۵۳
که آنجا بدان باز جویم تو را
همه هر چه دیدم بگویم تو را
بیت ۵۴
بزد دست شهزادهی راستین
جدا کرد یکباره از آستین
بیت ۵۵
بگفت اندر آن پهنهی پر هراس
بدین پارهی آستینم شناس
بیت ۵۶
کنونم بِهل تا روم سوی جنگ
که از من برفته است تاب درنگ
بیت ۵۷
عروسِ سیه روزِ ناگشته شاد
به ناچار دامانْش از کف نهاد
بیت ۵۸
چو بازِ دمان از برِ او جوان
برون آمد و شد بَرِ شه روان
بیت ۵۹
بیفکند خود را در آغوش شاه
بگفت ای دَرَت عرش را سجده گاه
بیت ۶۰
ممانم ازین بیش در انتظار
ز یاران بگذشته دورم مدار
بیت ۶۱
چو امر برادرْت آمد به جای
مرا سوی خُلدِ برین ره نمای
بیت ۶۲
شهنشاه داماد را خواند پیش
بدو داد برّنده شمشیر خویش
بیت ۶۳
نظرات پژوهشی ۰
هنوز نظری ثبت نشده است