باغ ۲ ۶۳ام ۶۲ بیت

رفتن شاهزاده قاسم بار دیگر به میدان و از زین افتادن آن جناب و آمدن امام علیه السلام به بالین او و چگونگی آن احوال ملالت اشتمال

دو زلف از کمندش دلاویز تر
خود از تیغ برّنده خون ‌ریز تر
بیت ۱
جمال رسول از رُخَش رونمای
به خِفتانْش در جان شیر خدای
بیت ۲
نمی‌داشتی باره را گر عِنان
بجَستی ز ترکِ سر دشمنان
بیت ۳
چنان سود بر دسته‌ی تیغ دست
چنان چنگ را آستین بر شکست
بیت ۴
چنان بر دو ابرو بیفکند چین
چنان زد به کوفی سپه خشمگین
بیت ۵
که سالار لشکر دل از جان برید
تو گفتی اجل را برابر بدید
بیت ۶
بلرزید ازو پیکر کوهسار
زمین گشت جنبنده سیماب وار
بیت ۷
زمین را چو انباشت از کشتگان
برانگیخت اسب و بیفشرد ران
بیت ۸
به سوی علمدارِ بدخواه تاخت
سبک تیغ و بازوی مردی فراخت
بیت ۹
که سازد درفش سپهبد نگون
کشد پیکر نابکارَش به خون
بیت ۱۰
سپاه از سوار و پیاده دمان
گرفتند گِردش به تیر و کمان
بیت ۱۱
سبک در یکی حمله شیر نبرد
از آنان بیفکند هشتاد مرد
بیت ۱۲
نه اندیشه بودش ز تیر و سنان
نه بیمی ز بسیاری دشمنان
بیت ۱۳
به قلب سپه زو درآمد شکست
بسی مرد افکند و بس باره جَست
بیت ۱۴
به ناگاه از تیر باران سخت
بشد باره‌اش پست و گشت بخت
بیت ۱۵
پیاده چو شهزاده قاسم بماند
به پهلوی او کافری نیزه راند
بیت ۱۶
که بودی زنا زاده از باب و مام
شبث پور سعد بد اخترْش نام
بیت ۱۷
همان نیزه کار جوان را بساخت
دو اسبه اجل بر سر او بتاخت
بیت ۱۸
چو دیدندش افتاده از کار جنگ
گرفتند گِردش سپه بی درنگ
بیت ۱۹
یکی زد به تیرش دگر یک به تیغ
یکی با زُدوده سنان ای دریغ
بیت ۲۰
یکی نیش خنجر زدش بی درنگ
یکی زد به زوبین یکی زد به سنگ
بیت ۲۱
ز پای اندر افتاد سرو جوان
ز هر حلقه‌ی جوشنش خون روان
بیت ۲۲
نهاد آن رخ پاک بر خاک و زار
خروشید کای عمّ دشمن شکار
بیت ۲۳
به ناکام از این دامگاه فنا
روانم سوی بارگاه بقا
بیت ۲۴
بیا تا نرفته است جان از برم
که باردگر بر رُخَت بنگرم
بیت ۲۵
چو بشنید بانگ برادر پسر
که او را همی زار ‌خواند سر
بیت ۲۶
چو دریای موج او برآمد به جوش
بزد بر سپه خویش را با خروش
بیت ۲۷
به دست اندر آتش فشان ذوالفقار
ز هر جوهرش دوزخی شعله بار
بیت ۲۸
بدان پرده‌ی لشکر از هم گسیخت
از ایشان بسی کُشت و بر دشت ریخت
بیت ۲۹
چو نزدیک داماد فرخ رسید
به خونش تن نازنین خفته دید
بیت ۳۰
نشسته به سینه یکی کافرش
همی‌خواست کاز تن ببرّد سرش
بیت ۳۱
کجا بُد عمر نام آن بدسرشت
که نفرین رسادا به آن نام زشت
بیت ۳۲
برآهیخت شه تیغ و زد نعره سخت
که برخیز از این جای ای تیره بخت
بیت ۳۳
سپر کرد دژخیم دستِ پلید
به تیغ شه از پیکَرْش بگْسلید
بیت ۳۴
بیفتاد از بیم بر خاک پست
سوی لشکر افکند بُبْریده دست
بیت ۳۵
خروشید کای دوده‌ی نامور
مرا کُشت فرزند خیرالبشر
بیت ۳۶
بکوشید درکینه جُستن دلیر
برون آوریدَم ز چنگال شیر
بیت ۳۷
سپه سوی شاه پیمبر شکوه
به جنبش درآمد گروها گروه
بیت ۳۸
شهنشاه تیغ پدر برفراخت
بکشت آن تن و بر سواران بتاخت
بیت ۳۹
همی بود با کوفیان گرمِ جنگ
ز خون پهنه می‌کرد یاقوت رنگ
بیت ۴۰
که آمد یکی ناله در گوش او
ز داماد افتاده بی توش او
بیت ۴۱
که ای عم ز پیکار بردار دست
که نعلِ سَمند استخوانم شکست
بیت ۴۲
از این جنگ جُستن به یکبارگی
شدم پایمال از سُمِ بارگی
بیت ۴۳
شهنشه سوی کشته برداشت گام
فرود آمد از اسب خیرالانام
بیت ۴۴
بدیدش رها گشته زین دامگاه
به فردوس برجسته آرامگاه
بیت ۴۵
گشاده سوی ذَروه‌ی عرش پر
روانَش روان گشته سوی پدر
بیت ۴۶
ز هم بُگْسلیده تنش بند بند
شده پیکرش پایمال سمند
بیت ۴۷
بیامد سرش را به زانو نهاد
رخ ناز پرورد برِ رو نهاد
بیت ۴۸
لب خود به پُرخون لباسش بسود
به رخ بَر ز دیده روان کرد رود
بیت ۴۹
همی‌گفت کای کشته داماد من
شکیب دل و جانِ ناشاد من
بیت ۵۰
عقاب قوی پنجه، باز دمان
گل تازه بشکفته‌ی سر و بر جوان
بیت ۵۱
سلیلِ پیمبر نبیره علی
شکوه مِهی فرّ و بُرز یلی
بیت ۵۲
برِ نازک از تیغ کین چاک چاک
رخ پاک بنهفته در خون و خاک
بیت ۵۳
گران است بر عمّت ای تیز چنگ
که خواهی از او یاوری روز تنگ
بیت ۵۴
نیاید به یاری و یا آیدت
نیارد که از رنج بِرْهانَدَت
بیت ۵۵
جوانا، گلا، نونهالا، مَها !
به خردی ز راز جهان آگها !
بیت ۵۶
به دنیا درون زیر چرخ کبود
نکوتر ز تو نوجوانی نبود
بیت ۵۷
که برکَند سرو سهی را ز باغ؟
که خاموش کرد این فروزان چراغ؟
بیت ۵۸
که کرد این بنای دلیری خراب؟
که افکند در پنجه‌ی شیر تاب؟
بیت ۵۹
که بنهاد این داغ بر جان من؟
نترسید از آه سوزان من؟
بیت ۶۰
بگفت این و بگرفت در پیش زین
تن پاک شهزاده‌ی نازنین
بیت ۶۱
به سوی سراپرده آورد باز
خروشید کای بانوان حجاز
بیت ۶۲

نظرات پژوهشی ۰

هنوز نظری ثبت نشده است