باغ ۲ ۷۱ام ۵۹ بیت
آوردن اباالفضل برادران خود را به سوی امام علیه السّلام و دستوریِ جنگ از بهر آنها گرفتن و شهادت آنها
بگفت ای خداوند دنیا و دین
جگرگوشهی سیّد المرسلین
بیت ۱
گر آید پذیرفته در پیشگاه
سه قربانی آوردهام بهر شاه
بیت ۲
اگر خار اگر گل ز باغ تو اند
فروغی ز روشن چراغ تو اند
بیت ۳
برآور ز جان باختن کامِشان
بِنِه مِنَّتی بر دلِ مامشان
بیت ۴
بدیشان بده رخصتِ کارزار
مرا کن دل آسوده ای شهریار
بیت ۵
شهنشه چو گفتِ برادر شنید
زمانی خَمُش گشت و دم در کشید
بیت ۶
به زیر آمد از بارهی راهوار
دمی تنگ بِگرِفتِشان در کنار
بیت ۷
بمویید زار و بنالید سخت
ببارید خون از مژه لَخت لَخت
بیت ۸
چو لختی بمویید آن سرفراز
به پیکار داد آن مَهان را جواز
بیت ۹
نخستین از آن نامدارانِ راد
درِ جنگ فرخنده عثمان گشاد
بیت ۱۰
به دشمن کُشی اندر افکند اسب
سوی پهنه آمد چو آذر گُشَسب
بیت ۱۱
بدان لشکرِ کَشْن آواز داد
که ای بد گهر قوم ناپاک زاد
بیت ۱۲
گزین بچهی شیر یزدان منم
دلیر و سرافرازْ عثمان منم
بیت ۱۳
حسین است فرّخ برادر مرا
امام و خداوند و رهبر مرا
بیت ۱۴
شهنشاه آزادگان است او
سرِ هاشمی زادگان است او
بیت ۱۵
سرور دل و جانِ خیرالنّساست
بِهین یادگار رسول خداست
بیت ۱۶
من آن شاهِ دین را یکی بندهام
به مهرش دل و جان برآکندهام
بیت ۱۷
عَدو را دم تیغ منْ مرگ بس
کَفَن بهر او جوشن و برگ بس
بیت ۱۸
به شست اندرم ناوَکِ چار پر
ز فولاد و خارا نماید گذر
بیت ۱۹
سَنانم چو مُهر سلیمان ز دیو
ز جان دلیران برآرد غریو
بیت ۲۰
به میدان اگر بی درنگ آمدم
برای شهادت به جنگ آمدم
بیت ۲۱
نترسم اگر مرگم آید به پیش
که من زندگی جویم از مرگ خویش
بیت ۲۲
هر آن کس که از جان خود گشته سیر
بیاید سوی چنگ و دندان شیر
بیت ۲۳
بدیدند چون فرّ و بُرزَش سپاه
نیامد به سویش تنی رزم خواه
بیت ۲۴
دلاور چو این دید بارو فَراشت
بزد اسب و رو سوی لشکر گذاشت
بیت ۲۵
بکشت و بیفکند و از زین رُبود
بسی نامدارانِ با کبر و خود
بیت ۲۶
فتاده در آن لشکر بی شمر
چو آتش که افتد به نیزار در
بیت ۲۷
به هر سو که تیغش شرر بر فُروخت
تن مرد همچون خس و خار سوخت
بیت ۲۸
بد اندیش خولی ز کینْ ناگهان
به سویش خَدنگی گشاد از کمان
بیت ۲۹
چو آن تیر برّان رها شد ز شست
به پیشانیِ تابناکش نشست
بیت ۳۰
بدان تیر گردید در خاک و خون
تن نازنینش ز زین باژگون
بیت ۳۱
چو زان آگهی ناوَک انداز یافت
به خون ریزی صیدِ بَسمَل شتافت
بیت ۳۲
سرِ پاکش از تن به خنجر برید
جگرگاه شیرِ خدا را درید
بیت ۳۳
جوان را سر پاک چون شد جدا
بلرزید برخویش عرش خدا
بیت ۳۴
چو جعفر برادَرْش را کشته دید
بزد دست و از غم گریبان درید
بیت ۳۵
برآمد خروشان چو دریای نیل
به زینِ یکی باره چون زنده پیل
بیت ۳۶
یکی نیزهی جان شکارش به چنگ
چو شیر خدا تاخت در دشتِ جنگ
بیت ۳۷
خروشید کِای لشکر بی حیا
به کین با خدا و شه انبیا
بیت ۳۸
منم پور حیدر شهِ تاجدار
بُوَد نام من جعفر کامکار
بیت ۳۹
چو همسنگ عمِّ بلند اخترم
از آن خواند شیر خدا جعفرم
بیت ۴۰
ز سر پنجهی شاه خیبر گشای
منم خُردْ انگشتِ رزم آزمای
بیت ۴۱
حسینِ علی پیشوای من است
به سوی خدا رهنمای من است
بیت ۴۲
به مِهرش سر و جان ندارم دریغ
به جان میخرم در رهش زخم تیغ
بیت ۴۳
ستایش به بازوی زور آورم
همین بس که از تخمهی حیدرم
بیت ۴۴
بگفت این و بزد بر صف کافران
رکابِ سَبُک پوی او شد گران
بیت ۴۵
سمندش چو در دشت کین پویه کرد
زمین بهر سُکّانِ خود مویه کرد
بیت ۴۶
بلرزید چرخ و بتوفید دشت
غَوِ خاکیان ز آسمان در گذشت
بیت ۴۷
ز خون شد زمین همچو دریای آب
سر کافران اندرو چون حُباب
بیت ۴۸
ز بس سر بیفکند و پیکر بخَست
نمانْدش به تن تاب و نیرو به دست
بیت ۴۹
زنا زاده خولی به ناگه ز کین
چو پتیاره دیوی بجَست از کمین
بیت ۵۰
کمان را بزه کرد و از روی خشم
یکی تیر شهزاده را زد به چشم
بیت ۵۱
بدان ناوَک از زین نگونسار گشت
به شه داد جانْ، وَز جهان درگذشت
بیت ۵۲
به خونِ برادر سوی کارزار
شتابید عبداللهِ نامدار
بیت ۵۳
دل از مرگ عثمان و جعفر دژَم
شد از بهر کین دست و تیغش علَم
بیت ۵۴
بیفکند چندان به خاک اسب و مرد
که پر گشته گردید دشت نبرد
بیت ۵۵
چو لختی بدینگونه پیکار ساخت
دو اسبه اجل بر سر او بتاخت
بیت ۵۶
به یک ضربتِ هانیِ بْن شبیب
برون کرد ناکام پا از رکیب
بیت ۵۷
از این خاکدانِ فنا رُخ بتافت
به فردوس نزد شهیدان شتافت
بیت ۵۸
شنیدم ز دانا کز این سان سرود
که بر جان و پیکَرْش بادا درود
بیت ۵۹
نظرات پژوهشی ۰
هنوز نظری ثبت نشده است