باغ ۲ ۷۲ام ۵۴ بیت
مویه گری امّ البنین بر فرزندان خویش و زبان حال آن مخدّره
که در یثرب آگه چو امّ البنین
شد از مرگ آن چار پور گزین
بیت ۱
همه روزه با حال افسردگان
چمیدی سوی تربت مردگان
بیت ۲
برآراستی با سَری پر ز شور
زخاک سیه صورت چار گور
بیت ۳
نشستی و از دل کشیدی خروش
چنان کز نوا مرغ گشتی خموش
بیت ۴
همی مویه کردی دلی سوگوار
به عبدالله و جعفرِ نامدار
بیت ۵
گهی نامِ عثمان ببردی به درد
کشیدی ز سوزان جگر آهِ سرد
بیت ۶
روان کردی از دیدگان ژرف رود
جهان گشتی از آه وی پر زِ دود
بیت ۷
سپس بر سپهدارِ فرخنده شاه
کشیدی ز دل آتشْ افروزِ آه
بیت ۸
بگفتی که پورا سرا سرورا
جوانا یلا زادهی حیدرا
بیت ۹
بگریم به پر خون بُریده سرت
و یا بر دو بازوی زور آوَرت
بیت ۱۰
بگریم بدان بُرز و بالای تو
و یا حیدری فرّ والای تو
بیت ۱۱
که افکند آن دست های بلند؟
که بُد صاحب پنجهی زورمند؟
بیت ۱۲
که در خون کشید آن برِ نامور؟
که آسیمه گشتی ازو شیر نر؟
بیت ۱۳
ز مادر جدا گشته دور از دیار
شدی کشته در یاری شهریار
بیت ۱۴
جوانا سپردی ندانم روان
چِسان تشنه لب نزدِ آب روان
بیت ۱۵
سکینه طلب از تو چون کرد آب
چو آبی نبودَت چه دادی جواب؟
بیت ۱۶
چو از جان همی خواستی شُست دست
نگفتی مرا مادری پیر هست؟
بیت ۱۷
نگفتی که باشد دو چشمش به راه
برفتی و روزش نمودی سیاه
بیت ۱۸
جوانا چرا آنکه زد بر تو تیغ
نیاورد بر مامِ پیرت دریغ؟
بیت ۱۹
برادر چو آمد به بالین تو
بدید آن برِ چاک خونین تو
بیت ۲۰
ندانم که او را چه آمد به سر؟
بر آنم که خم گشت او را کمر
بیت ۲۱
جوانا تو سالارِ لشکر بُدی
علمدار فرّخ برادر بُدی
بیت ۲۲
نماندی نگهبان لشکر چرا؟
شکستی تو پشت برادر چرا؟
بیت ۲۳
دریغا نبودم در آن کارزار
که لختی بگریم به تو زار زار
بیت ۲۴
بشویم به خون حلقهی جوشَنت
کِشَم نوکِ تیر از تن روشنت
بیت ۲۵
سرت را گذارم به زانو همی
نهم بر به زخم تنَت مرهمی
بیت ۲۶
چرا ای روانِ منِ دل دو نیم
نمودی دو فرزند خود را یتیم؟
بیت ۲۷
به طفلان تو ای گرامی پسر
چه گویم چو خواهند از من پدر؟
بیت ۲۸
مرا دیده بی روی تو کور باد
نشستنْ گَهَم خانهی گور باد
بیت ۲۹
چو لختی همی زار گفتی چنین
سرودی مر آن بانوی دل غمین
بیت ۳۰
که ای تشنه لب کشته فرزند من
روانِ تنِ من جگر بندِ من
بیت ۳۱
نمویم دگر بر تو با اشک و آه
سزد مویه و زاریَم بهرِ شاه
بیت ۳۲
نَنالم اگر زنده مانم به کس
همه زاریَم بر حسین است و بس
بیت ۳۳
که تو مادری باشدت مویه ساز
ولی مادرش نیست شاهِ حجاز
بیت ۳۴
ندارد اگر مادر آن شاهِ دین
کنیز بتول است امّ البنین
بیت ۳۵
بگریم بدو زار روز و شبان
چو بر پور خود مادر مهربان
بیت ۳۶
نگِریَم به عبّاس نام آورم
نگریَم به عبدالله و جعفرم
بیت ۳۷
بدو تا که باشم بمویم همی
دو رخ ز آب دیده بشویم همی
بیت ۳۸
مرا این همه غُلغُل و زمزمه
بُوَد بهرِ نوباوهی فاطمه
بیت ۳۹
دریغا از آن شاه بی کس دریغ
که دور از تنش سر شد از زخم کین
بیت ۴۰
دریغا ز نوباوهی بوتراب
که از خون او لاله گون شد تراب
بیت ۴۱
دریغا از آن روی خورشید وَش
که شد زعفرانی ز تاب عطش
بیت ۴۲
دریغ آن تن پروَریده به ناز
که شد دشمن دین بدو اسب تاز
بیت ۴۳
ز افغانِ آن بانویِ خون جگر
زن و مردِ یثرب به هر بام و در
بیت ۴۴
شب و روز بودند گِریان همه
دل از آتش سوگ بریان همه
بیت ۴۵
شنیدم که مروانِ تاری روان
که در مرز یثرب بُدی حکمران
بیت ۴۶
یکی روز از شهر شد سوی دشت
بدان بانوی مویه گر برگذشت
بیت ۴۷
چه بر حالتِ زار وی بنگریست
دلِ سختِ وی نرم گشت و گریست
بیت ۴۸
چسان ناله میکرد کان زشت مرد
به آن دشمنیها بدو گریه کرد
بیت ۴۹
نه یک شب زمانی به راحت غَنود
نه یک روز از گریه آرام بود
بیت ۵۰
شب و روز بودش خورِش خونِ دل
قرین تنَش محنت جان گُسل
بیت ۵۱
بُدی همچو لاله دلش داغ دار
که تا رفت از این دارِ ناپایدار
بیت ۵۲
بدان بانوی خسروِ راستین
درودِ فزون از جهان آفرین
بیت ۵۳
دگر باد بر چار فرزند او
سلام از جهانبانْ خداوند او
بیت ۵۴
نظرات پژوهشی ۰
هنوز نظری ثبت نشده است