باغ ۲ ۹۵ام ۶۵ بیت
زبان حال ام لیلی و تسلّی دادن شاهزاده علی اکبر آن غمدیده را
بگفت ای ز مهر تو جان در تنم
جهان بین به دیدار تو روشنم
بیت ۱
روانِ تن و مایهی کامِ من
نکو رو جوانِ دلارام من
بیت ۲
نگه کن به لیلای دل خون خویش
بدین ناتوان پیر مجنون خویش
بیت ۳
ببین تا چسان گشته پشتش کمان
ز گشت سپهر و ز جور زمان
بیت ۴
چرا از بَرَم ای جوان میروی
کجا همچو تیر از کمان میروی؟
بیت ۵
همانا ندانی که بی روی تو
دلم گردد آشفته چون موی تو
بیت ۶
به هر جا رَوی با تو چون بیهشان
برد هَمرَهَم تار مویت کشان
بیت ۷
چو من دست از دامنت بُگْسلم
تو هم رحمت آور به جان و دلم
بیت ۸
مخواهم به چنگ مخالف اسیر
به بند ستم گُستران دستگیر
بیت ۹
مسازم روان بر سرِ خارها
مَکِش سر برهنه به بازارها
بیت ۱۰
بسی سال پروردمت در کنار
نگه داشتم از بدِ روزگار
بیت ۱۱
نه روزان بیاسودَمی نی شبان
بُدَم باغ حُسنِ تو را باغبان
بیت ۱۲
به سال و مه از دیدهی اشکبار
بُدم سرو قدِّ تو را آبیار
بیت ۱۳
بدین گونه کردم گرانمایهات
که مانم دل آسوده در سایهات
بیت ۱۴
کنونم که هنگام پیری رسید
چرا از سرم سایه باید کشید؟
بیت ۱۵
از این سرو یازانم آید دریغ
که ناگه ز پای اندر آید به تیغ
بیت ۱۶
فُسوس آیدم از چنین روی و موی
که بدخواهش از خون دهد شست و شوی
بیت ۱۷
چسان زنده مانم به پشت زمین؟
تو را بینم افتاده از پشت زین
بیت ۱۸
مرا زنده در گور کن ای جوان
پس آنگاه شو سوی میدان روان
بیت ۱۹
چو شهزاده گفتار مادر شنود
به پاسخ لبان را چو گل برگشود
بیت ۲۰
که ای پردگی بانوی شاه دین
چه مویی بدینگونه زار و حزین؟
بیت ۲۱
خَمُش باش و بنشین دمی در بَرَم
که رازیت پنهان پدید آورم
بیت ۲۲
شنیدم که فرموده خيرالبشر
به وحیِ خداوندِ پیروزگر
بیت ۲۳
که با کاروان غم و ابتلا
حسینم رود چون سوی کربلا
بیت ۲۴
در آن دشت هر کس که با اوست یار
شود کشته لب تشنه در کارزار
بیت ۲۵
نماند تنی زنده زیشان به جای
روانْشان روَد نزد یکتا خدای
بیت ۲۶
شهیدانِ او راست جاهِ دگر
به پیش خدا جایگاهِ دگر
بیت ۲۷
یکی مادرا ژرف اندیشه کُُن
ز فرزند فرزانه بشنو سَخُن
بیت ۲۸
چو گردد پدیدار روز شمار
به پایان جهان را رسد روزگار
بیت ۲۹
یکی روز گردد عیان سهمگین
دگرگون سپهر و دگرسان زمین
بیت ۳۰
شود فاش هر رازِ بنهفتهای
برآرد سر از خاک هر خفتهای
بیت ۳۱
هوا آتشین دم، زمین آهنین
ز خشمِ خداوندِ جان آفرین
بیت ۳۲
یکی پل کشیده چو باريك موی
جحيم و جنانش پدید از دو سوی
بیت ۳۳
ترازویی آرد خدای جهان
که نیک و بد خلق سَنجَد بدان
بیت ۳۴
دل پاک پیغمبران ترسناک
شده چشم نیکانِ حق در مَغاک
بیت ۳۵
ز هر سو بسی نامه پرّان شود
چو رعد آتش تیز غرّان شود
بیت ۳۶
شود دوزخِ تفته آتش فشان
به زنجیر در دشت محشر کشان
بیت ۳۷
بَد و نيك هر امّت از هر طرف
ستاده رده در رده صف به صف
بیت ۳۸
به منبر نشسته رسول خدا
لوا در کف شیر حق مرتضی
بیت ۳۹
ز هر سو شهیدان گلگون کفن
خرامند زی آن بزرگ انجمن
بیت ۴۰
به گِرد اندرون قدسیان را همه
سروشان به تسبیح در زمزمه
بیت ۴۱
در آن روز ای مام ناشادمان
شود چند زن سوی محشر چمان
بیت ۴۲
همه در جهان کرده مردانه کار
پسر داده در راه پروردگار
بیت ۴۳
یکی مادرِ نامدارِ وَهَب
که نامد چو او شیر زن در عرب
بیت ۴۴
به دستش سر پر ز خونِ پسر
نیاز آورد بهر خیرالبشر
بیت ۴۵
دگر مادر چار شیران دین
جگر خون، دل افسرده، امّ البنين
بیت ۴۶
سر چار فرزند فرّخ لقا
بَرَد هدیه در پیش عرش خدا
بیت ۴۷
دو دست علمدار شاهش به کف
بَرَد ارمغان نزد شاه نجف
بیت ۴۸
دگر بخمه آرد برِ دادگر
پر از خون سرِ قاسم نامور
بیت ۴۹
به نزد پدر زینب داغدار
سر هر دو نوباوه آرد نثار
بیت ۵۰
که ناگه فُتَد در زمین زلزله
شود دشتِ محشر پر از غلغله
بیت ۵۱
براید هياهو ز سُكّان عرش
بلرزد چو سیماب ارکان عرش
بیت ۵۲
ز یک سو رسد جدّهام فاطمه
به گِرد اندرش خیل حوران همه
بیت ۵۳
به سر پاک دستار فرخنده شو
که پرخون شد از تیغِ بدخواه او
بیت ۵۴
به دستیش در طَیلَسانِ حسن
ز بابم به دست دگر پیرهن
بیت ۵۵
روانست جبریلش از پیش رو
پر از خون سری پاك در دست او
بیت ۵۶
چه سر زیب آغوش خیرالبشر
چراغِ دلِ حیدرِ نامور
بیت ۵۷
در آن عرصه ای مادر تنگدل
بترسم که گردی ز زهرا خَجِل
بیت ۵۸
اگر گویدت بانوی بانوان
که ای مادر اکبر نوجوان
بیت ۵۹
مگر بود بهتر ز دلبند من
به نزد تو فرزند شمشیر زن
بیت ۶۰
چه گویی در آن دم جواب بتول
چه عذر آوری بهر دخت رسول
بیت ۶۱
چو این راز لیلی ز اکبر شنفت
ز گفتن فرو ماند و پاسخ نگفت
بیت ۶۲
رها کرد از دست خود دامَنَش
رضا داد تا جان روَد از تنش
بیت ۶۳
چو از مادر و عمّه دستور یافت
به آرامگاه برادر شتافت
بیت ۶۴
در آن لحظه سجّاد بی توش بود
به بستر در افتاده مدهوش بود
بیت ۶۵
نظرات پژوهشی ۰
هنوز نظری ثبت نشده است