باغ ۲ ۱۰۳ام ۳۸ بیت
آمدن شاهزادهی محترم به وداع اهل حرم و زبان حال لیلی با جوان خود
مر او را برو چهرهی سیمگون
گرفته است رنگ طبرخون ز خون
بیت ۱
ز خون گشته چون ارغوان سُنبُلش
شده داغ چون لاله برگِ گلش
بیت ۲
سراپایِ آن ماهِ یوسف غلام
دَریده ز چنگال گرگان تمام
بیت ۳
بدو ام لیلی همی بنگریست
ز غم دست بر سر زد و خون گریست
بیت ۴
بگفتا که پورا جوانا مَها
پدر شهریار و برادر شها
بیت ۵
سرورِ دلم نورِ بیناییم
غمت بُرده از تن تواناییم
بیت ۶
تو اکنون شدی از برم بیزیان
ببسته به پیکار دشمن میان
بیت ۷
بسی برنیامد که باز آمدی
ندانم چسان غوطه در خون زدی
بیت ۸
که زد این همه زخم بر پیکرت؟
که رحمت نیاورد بر مادرت؟
بیت ۹
بر این تن که از برگ گل خوشتر است
کجا این همه زخم اندر خور است؟
بیت ۱۰
ببرّاد دست پلیدی شریر
که از شست بگشاد سوی تو تیر
بیت ۱۱
نیاورد رحم آن خدنگ افكنا
بدین پُشت همچون کمانِ منا
بیت ۱۲
در آن دم که بودی به میدان روان
مرا کاشکی تن شدی بیروان
بیت ۱۳
و یا کور میگشت چشمانِ من
نمیدید زین سان تو را خسته تن
بیت ۱۴
بچم کِت زمانی به بر درکشم
ز اندام تو تیغِ کین برکِشَم
بیت ۱۵
دهم شست و شو ز آب دیده رُخَت
کنم پاك خون از رخ فرّخت
بیت ۱۶
به زخمت نهم مرحمی از سرشک
به بالین نشینم تو را چون پزشک
بیت ۱۷
ببینم به کام دل آن روی و موی
که از گل بَرَد رنگ و از مُشک بوی
بیت ۱۸
دریغا از این چهرهی چون بهار
که بستر کنندش ز خاشاک و خار
بیت ۱۹
دریغا از این پیکر زورمند
که آسیب بیند ز نعل سمند
بیت ۲۰
دریغا از این سنبل تابدار
که آبش دهد خنجر آبدار
بیت ۲۱
چو شهزاده بیتابیِ مام دید
بیامد وِرا تنگ در برکشید
بیت ۲۲
بگفتا که ای مادر غم نصیب
خدایت دهاد اندرین غم شکيب
بیت ۲۳
بدان باش کاندرز من بشنوی
هر آنچِت بگویم بدان بِگروی
بیت ۲۴
چو بینی مرا خفته در خون و خاك
مبادا کنی جامهی خویش چاك
بیت ۲۵
مبادا فغان سَرکنُی مرغ وار
برهنه کُنی سر، خراشی عُذار
بیت ۲۶
به خونم پس از من مَیالای روی
پریشان مکن چون دل خویش موی
بیت ۲۷
که از زاریَت خصمْ خندان شود
غم خاطرِ شه دو چندان شود
بیت ۲۸
پس از کشتنِ من چو فرخنده شاه
بیاید سوی خیمه با اشک و آه
بیت ۲۹
تبسّم بیاغاز و بُگْشای چهر
به روشن جمالش نگه کن به مِهر
بیت ۳۰
تو او را تسلّی ده از مرگ من
به کُشتِ شکیبش در آتش مزن
بیت ۳۱
بدان گریه کن کآسمان و زمین
بدویَست گریان و اندوهگین
بیت ۳۲
همی تا توانی بنال و بموی
نه بر پور نامی، به فرخنده شوی
بیت ۳۳
به من گریه کردن سزاوار نیست
مرا مرگ در خورد تیمار نیست
بیت ۳۴
که گرید به داماد آزاد دل
که تازد سوی حجله گه شاد دل
بیت ۳۵
مکن ساز ماتم که سورِ من است
مخور غم که گاهِ سرور من است
بیت ۳۶
نیندیش، مرگم نجات من است
چنین گَشته کُشتن حیات من است
بیت ۳۷
بگفت این و افراشت بالا چو سرو
نشست از بَرِ زین چو پرّان تَذَرو
بیت ۳۸
نظرات پژوهشی ۰
هنوز نظری ثبت نشده است